-
go back
یکشنبه 14 تیر 1394 22:17
به خانه قبلی برمی گردم http://www.firouzabadi55.blogfa.com
-
برمی گردیم
شنبه 13 تیر 1394 21:39
برمی گردیم به خانه اولمان ...خانه ی نابود شده را دوباره خواهیم ساخت . www.firouzabadi55.blogfa.com منتظرتونم
-
زایمانم نزدیک است ...
پنجشنبه 4 تیر 1394 19:07
آقا ! هی آقا ! شناسنامه ام را آورده ام تا صفحه اولش را عوض کنی و چندین برگ به آن اضافه ... احتیاط شرط ِ عقل است تو چه می دانی که فارغ شدنم عین ِ تولدی است دوباره و چه می دانی زین پس چندبارِ دیگر متولد خواهم شد ؟! "سوزان " توضیح نوشت : این شعر را از وبلاگ قبلی اینجا آورده ام
-
تولد
سهشنبه 2 تیر 1394 09:06
به صلیب می کشند افکارم را میخ می کوبند دست های احساسم را تازیانه می زنند پاهای رفتنم را غافل از بال هایی آماده ی ِ پرواز ! من زنم ! ناجی می شوم از برای تنم ! عروج می کنم ز خویشتنم ... "سوزان"
-
معجزه
یکشنبه 31 خرداد 1394 09:00
خطا از من بود که تو را ... دل بر می خواستم و تو ... پیام بر بودی با معجزه چشمانت ! "سوزان"
-
ویرانی
پنجشنبه 28 خرداد 1394 09:23
می خواهم با صدای قلبت به خواب روم ، گرمای نفس هایت پخش شود روی موهایم ... همین که آغوشی باشد و نفسی و بوسه ای که به آن اعتماد دارم برایم کافی است .تمام آرامش ِ دنیا را جمع کن برای من . هرشب موقع خواب که می شود دست به کار می شوم بالش ها را کنار هم می گذارم پتو را هم می کشم رویشان بعد خیالم که از بودن تو راحت می شود جشم...
-
اتصال
چهارشنبه 27 خرداد 1394 10:58
دست انداختیم گردن خواجه حافظ جان یک ماچ آبدار از لپش خوردیم و خواستیم برایمان حرف بزند . نتیجه این شد : مدتی شد کاتش سودای او در جان ماست زان تمناها که دایم در دل ویران ماست مردم چشمم به خوناب جگر غرقند زآنک چشمه مهر رخش در سینه نالان ماست آب دریا قطره ای زان لعل همچون شکر است قرص مه عکسی زروی آن مه تابان ماست تا نفخت...
-
در گلوی من ابرهای بارانی ست ...
سهشنبه 26 خرداد 1394 19:01
رنگ شادمانی هایم پریده . دستم به قلم می رود ولی سیاهه هایم به دل نمی نشیند .این روزها صدای سوهان خوردن مدام در سرم می پیچد ،نیازهای ندیده گرفته شده ام سوهان می کشند به روحم .از صیقل خوردن گذشته است دارم ساییده می شوم ، دارم تمام می شوم آرزو به آرزو . در حالت همیشه مستی به سر میبرم ، مخم گیج می زند .یکهو می خندم وسط...
-
فریاد بی صدا
دوشنبه 25 خرداد 1394 11:05
نظم احساسم به هم خورده ، پنجره را باز می کنم .یک عود آتش می زنم ، شمع ها را روشن می کنم ، یک موزیک بی کلام را پلی می کنم .بغضم را قورت می دهم ، خودم را قورت می دهم و ضربه انگشتانم را محکم بر تن خسته کیبوردم می زنم... باید بنویسم باید خالی شوم از حرف های نگفته ، ننوشته .من مدت هاست نیاز به یک حفره خالی در وجودم دارم !...
-
تله
یکشنبه 24 خرداد 1394 11:25
گاهی آدم می ماند بین دوست داشتن و " دوست داشتن ". افسون می شود و فکر می کند عاشق است . چند روز پیش کلیپی دیدم در مورد خشونت های خانگی . "سلی مورگان استاینر " تعریف می کند که : دیوانه وار عاشق مردی بود که مدام از او آزار می دید و حتی تهدید به مرگ میشد ... او می گوید یک راز بزرگ در زندگیش داشته و آن...
-
سر ِ ارادت ِ ما و آستان حضرت دوست ...
دوشنبه 11 خرداد 1394 19:39
نمی دانم این روزها چه مرگم شده ، اینکه می گویم این روزها منظورم البته که چند روز اخیر نیست .شاید ماهها و سالهاست از خودم بی خبرم.اصلن تا آنجا که یادم می آید هیچ خبری ازش نداشته ام و این جدا ماندن از اصل خویش * بدجور حالم را بد کرده است . حالا فکر نکنید بنده از آن دسته موجوداتی هستم که همیشه وصلم به اصلم ! نخیر جانم از...
-
خوش آمدم
دوشنبه 11 خرداد 1394 19:38
زین پس روزانه هایم را خواهم نوشت ...و بی شک برایم مبارک است ! پس خوش آمدم