معشوقه ...

paramour

معشوقه ...

paramour

تولد

به صلیب می کشند افکارم را 

میخ می کوبند دست های احساسم را 

تازیانه می زنند پاهای رفتنم را 

غافل از بال هایی آماده ی ِ پرواز !

من زنم !

ناجی می شوم از برای تنم !

عروج می کنم ز خویشتنم ...


"سوزان"

نظرات 1 + ارسال نظر
خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:53 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
چه قدر این شعر به موضوع پستم و حال و هوای این روزهای من می خوره.

پست تو رو هم خوندم .اره واقعن .گاهی شعور جمعی ی گروهی که یکی میشه اونا رو به سمت ی موضوع مثل هم می بره .
حالابگو منو یادت میاد که ؟ وبلاگ تیروانا .همون سوزانم .
به هرجهت خوشحالم که هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد